کد مطلب:53792 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

علی سیاستمداری مدبر و متفکر











عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر از بازرگانان مكه بود به همین جهت با اكثر سرشناسان مكه داد و ستد و دوستی داشت، او با ابوسفیان بن حرب كه مردی متنفذ و قدرتمند قریش و مكه بود از دیر زمان روابط دوستانه داشت، چنانكه در فتح مكه به وسیله ی قوای اسلام نگذاشت به ابوسفیان آسیبی برسد، بلكه ترتیبی فراهم كرد تا افرادی كه به خانه ابوسفیان پناهنده می شوند جان و مالشان در امان باشد و پیامبر «ص» هم خانه ی ابوسفیان را در حمایت قوای اسلام درآورد و پناهندگان بدان خانه را از تعرض مصون داشت. دوستی عباس و ابوسفیان پس از آن كه هر دو اسلام آوردند، ادامه داشت و ارتباط آنها نزدیكتر شد و از احترام متقابل برخوردار بود.

همین كه پیامبر به سوی رفیق اعلی رفت، قلبهای مسلمانان را اندوهی سخت فراگرفت و نگرانی فراوانی فضای مدینه را پركرد، عده ای به آینده اسلام نگریستند و در اندیشه شدند.

عباس با ابوسفیان به گفتگو پرداخت و در خصوص جانشین پیامبر به توافق رسیدند و با یكدیگر قرار گذاشتند كه جانب علی را بگیرند و با او بیعت كنند. عباس عموی پیامبر به دیدار علی شتافت و به وی گفت: ای برادرزاده، برای بیعت با تو به سوی تو آمدم در این كار ابوسفیان با من همراه و هم پیمان است. پس ای علی، دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت كنم و این ابوسفیان شیخ قبیله است كه هم اكنون در كنار من ایستاده و آماده است با

[صفحه 130]

تو بیعت كند، اگر من و او با تو بیعت كنیم دیگر اولاد عبدمناف با تو مخالفت نمی نمایند و قریش هم با تو اختلافی نخواهد داشت و چون قریش با تو بیعت كنند تنی را یارای آن نیست كه در مقام سرپیچی برآیند.

علی كه دلی آكنده از پیروزی اسلام داشت، از این رو پیروزی شخصی را نادیده گرفت و حاضر نشد سیاست گروه گرایی را در پیش گیرد و وحدت بر پایه ی توحید و همبستگی پیروان دین محمد «ص» را به پراكندگی دچار كند و اختلافات داخلی و برادركشی به راه اندازد.

علی این سیاستمدار مدبر و متفكر، با دوراندیشی كه ویژه ی خود او بود به عذر این كه به تجهیز جسد مطهر رسول خدا سرگرم است از قبول پیشنهاد عموی خود و رفیقش كه در فكر معامله با علی بودند خودداری كرد و به عباس گفت كه این موضوعی نیست كه بر آن بیمی داشته باشم.

برخی تصور كردند كه علی اطمینان داشت كه خلافت از آن او خواهد بود و همه به سوی وی روی می آورند و نیازی به حمایت عباس و ابوسفیان ندارد. حال آن كه به نظر می رسد كه پاسخ علی روشنگر آن است كه امیرالمومنین علی علیه السلام نگرانی و بیمی به خود راه نمی داد كه خلافت در دست دیگری استوار شود. او در حالی كه خود را به خلافت ذی حق می دانست برای دسترسی به پیروزی شخصی حاضر نمی شود. به طرف ابوسفیان رهبر سابق مشركین مكه كه تا فتح مكه قریش را برای جنگ با مسلمانان تجهیز می كرد، دست خود را دراز كند و بیعت كسی را بپذیرد كه در جنگ احد از بالای بلندی به میدان جنگ چشم دوخته بود و به مسلمانان خسته و شكست خورده می گفت: ای اصحاب محمد، آیا محمد میان شما است یا كشته شده است؟

علی حاضر نشد سیاستی همراه و همگام با منافع خود انتخاب كند و از صراط مستقیم الهی باز گردد از این رو پس از آن كه دید برای حكومت اسلامی طرحهایی تهیه شده تا او را از چیزی كه از همه سزاوارتر است دور نگهدارند، پارسایی و سكوت و مقاومت را انتخاب كرد و خود گذشتگی را نشان داد تا جایی كه انصاف همه ی مردم را به سوی خویش برانگیخت، بعدها می بینیم وقتی خلافت به عثمان رسید ابوسفیان به دامنه كوه احد رفت و در كنار قبور شهدای جنگ احد ایستاد و فریاد برآورد:

«ای اباعماره... آن چیزی كه برای به دست آوردن آن با هم با شمشیر می تاختیم ،

[صفحه 131]

اینك به دست بچه های ما افتاده و با آن بازی می كنند.....»[1] .

آری، علی «ع» با رد پیشنهاد مبایعت عباس و ابوسفیان هوش و فراست ویژه ای را به كاربرد و از جنگ خانمان برانداز داخلی با سیاستی متین جلوگیری كرد و این نكته ای است كه همه بدان معترفند.

امیرالمومنین «ع» در این مورد می فرماید عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حرب برای بیعت نزد من آمدند، عده ای هم با آنان بودند من آنچه در درون ابوسفیان می گذشت با خبر بودم، او می خواست كه من برای به دست گرفتن خلافت میدان نبرد را به وجود آورم و او برایم سپاه لازم را بسیج كند، ولی من هرگز حاضر نشدم كه اسلام نوپا را برای منافع شخصی با آشوب و نبرد داخلی باطل و ناچیز سازم، من به آنها گفتم:

ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره

من به شما می گویم وقت آن است كه امواج خروشان فتنه ها و آشوبها در دریای زندگی با كشتی صبر و شكیبایی كه كشتی نجات و آرامش است درهم شكسته شود[2] .

بی شك در آغوش آرامش و متانت به سرمنزل سلامت راهبری خواهید شد و راهی را پیش نگیرید كه از یكدیگر رمیده شوید و قلبها از یكدیگر دور گردد كه زیانش برای اسلام جبران ناپذیر خواهد بود.

مرا به خوردن میوه نارس دعوت نكنید، چون نابهنگام چیده شده و خوردنش زیان آور است. من به خلافت حرصی ندارم ولی چه پرفروغ خواهد بود كه ندای محمد « ص» در همه ی كشورها به گوشها برسد و مردم خدای را به گونه ای كه او گفته است عبادت كنند و از اسارت سلطه گران بیرون آیند.

من اگر لب فرومی بندم، نگویید كه از بیم مرگ است كه به دنبال حق خویش نیستم، این پنداری بیهوده و ناصواب است زیرا فرزند ابوطالب همواره در میدانهای نبرد نشان داده است كه هرگز از شمشیر نمی هراسد و جنگ آوران بلندپایه را از پای درآورده و

[صفحه 132]

به مرگ نیندیشیده و هیچ وقت از آن روگردان نبوده است.[3] .

در تحلیل وقایع تاریخی بعد از رحلت پیامبر «ص» به این نتیجه می رسیم:

1- بعد از رحلت پیامبر وقایع و حوادثی به وسیله ی قدرتهای محلی طرح و انجام شد كه شرایط سیاسی و اقتصادی اسلام را بی ثبات نموده بود، در جمع بندی مسائل حكومتی مشاهده می شود كه بهترین سیاست را امیرالمومنین اعمال كرد و اگر اصرار عباس و ابوسفیان را علی «ع» قبول می كرد، بی تردید او نخستین كسی بود كه مركز قدرت اسلامی را دچار اختلاف و تفرقه می نمود.

2- خلافت ابوبكر باعث شد كه بنی هاشم و بنی امیه بدین اندیشه شوند كه سیادت بر عرب از خانواده ی آنها خارج شده است و اتفاق نظر عباس و ابوسفیان بیشتر بر این اساس بود كه ابوسفیان به نفع بنی هاشم كنار رفت و خواست كه از علی برای پیشرفت مقاصد خود استفاده كند، در این گفتگو عباس و ابوسفیان سخنهای آتشین و پرحرارت بسیار گفتند.

عباس گفت اگر اسلام جنگ بی مقدمه و ناگهانی را منع نكرده بود من سنگهای سخت كوهها را به حركت می آورم.

ابوسفیان هم سخنانی سراسر حماسه بگفت و از علی خواست كه دست بگشاید تا بیعت كند.

علی جامه ای كه بر خود پیچیده بود از هم گشود و بند كمر را باز كرد و تن را از بار جامه راحت نمود و آن گاه با سخنانی كه سراسر از اندیشه و تفكر عمیق مایه گرفته بود فرمود «الصبر حلم، والتقوی دین، والحجه محمد، و الطریق الصراط»

نكته مهم آن است كه چرا بعد از فوت خلیفه اول چنین پیشنهادی به حضرت علی نشد، شاید ابوسفیان در زمان خلافت ابوبكر راهی را كه جستجو می كرد یافته بود و در زمان خلیفه ی دوم در مسیر آن راه قرار داشت.

در خلافت عمر بنی امیه در شام حكومت داشتند و آنچه برای آنها مهم بود، به دست گرفتن خلافت بود كه با انتخاب خلیفه سوم تحقق یافت.

در مدت خلافت ابوبكر، بنی امیه به این نتیجه رسیدند كه با همراهی و همگامی با علی بن ابیطالب نمی توانند به مقاصد خود برسند لذا از وی روی برتافتند و حتی سعی

[صفحه 133]

كردند كه نگذارند علی نیرو و قدرت به دست آورد و در همه جا در پنهانی و آشكار به مقابله با امیرالمومنین پرداختند.

نیك بنگرید،

كه چگونه علی «ع» عظمت و ارزش خود را در پارسایی و سكوت و مقاومت و حریت نشان داده است.

در شرایطی كه فرزند خطاب درباره او گفته است:

«به خدا سوگند كه علی برای خلافت از همه ی مردم سزاوارتر است ولی عیب كار در این است كه قریش زیر بار نمی رود.»

آری، امیرالمومنین در اوج شایستگی و پرهیزكاری در مدت 25 سال سیاستی را دنبال كرد كه نتیجه ی آن حفظ اسلام بود در عین این كه خود می دانست كه پیشی گیرندگان از او، خلافت را به راهی انداختند كه در آن سنگلاخ و دست اندازهای فراوان است، با این همه صبر را انتخاب كرد و این روش را سیاستی صحیح و مدبرانه دانست.

[صفحه 135]


صفحه 130، 131، 132، 133، 135.








    1. امام علی بن ابیطالب ص 470.
    2. برداشتی از سخنان شماره 50- امیرالمومنین «ع» در نهج البلاغه.
    3. برداشتی از سخنان شماره 50- امیرالمومنین «ع» در نهج البلاغه.